_3_
دیدی چیشد؟دیدی؟ اخرشم باز برگشتی به همون پیله خودت.یه مدت داشتی حرف میزدی.داشتی این همه مدت که هیچی نگفته بودی و فقط نگاه میکردی به اشخاص تا شاید بفهمن حرفت رو، جبران میکردی.تقصیر کیه؟تقصیر الف؟نمیدونم.شاید.بد جور زدن تو ذوقت.نه؟اینکه صاف و ساده باشم،حس حال به هم زنی بهم میده.منزجر کننده ست. دوست دارم مثل قبل بگن مرموز.دروغ گو.احمق و هر چی که میگفتن.اما نمیخوام دیگه حرف بزنم.نمیخوام بگمشون.نمیخوام کسی بفهمه چی تو سرمه.نمیخوام نمیخوام نمیخوام. بقیه هم همین قدر رو راستن؟نه .نیستن.من نمیخوام دو رو باشم.فقط نمیخوام اینقدر رو باشم.میخوام باز ساکت شم و نگاه کنم به بقیه.من نمیخوام یک درصد هم احتمال بدم که در مقابل حرفام، کسی توی ذهنش بگذره "خب که چی" یا بگه "آخی.نازی"..نمیخوام نمیخوام.میخوام ساکت شم.همین.یا اصلا من نمیخوام فقط من باشم که میگم.انتظار دارم طرف مقابلم هم بگه.دوست ندارم ساکت باشن.وقتی ساکتن،منم میخوام ساکت شم.ساکت شم.
__________________________________________________________________________-
× چی شده بود اون زمان؟ نمیدونم. ببینم چی شده.. ((((=
هرچند احتمال زیاد، مشکل از رو راست نبودن بقیه نیست اینجا. مشکل از انتخاب نادرست شنونده ست. این مال چه زمانی بوده؟ اشتباه از شناخت نادرست ادما یا داشتن انتظار بیجا ازشونه. هر چند مورد روراست نبودن همچنان با اقدار سرجاشه. ولی نه به شدت قبل [اگر از روراست نبودن بقیه میگم، صرفا منظورم به این موضوع پیش اومده ست که اینجا از گفته شده. نه چیز دیگه ای]
- 99/06/19
شاید قشنگ ترین ویژگیت انقد رو بودنته