Chord

ضایعات حاصله از پوچی

Chord

ضایعات حاصله از پوچی

.

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

_4_

Sunday, 23 Shahrivar 1399، 07:26 PM

در مقابل اینکه ایگنورشون میکنم کاش گارد نمیگرفتن!((:

 

__________

تمام حواسم رو سمت خواهرم داده م. ولی این کافی نیست.منی که خودم نیاز به مراقبت دارم،چجوری خوب و بد رو به یه بچه ی 12 ساله نشون بدم؟من تنهایی از پسش بر نمیام.واقعا نمیتونم.من با منزوی بودن این بچه چه کنم؟جمع گریز بودنش؟ترس هاش؟ اون روز یه چیزی گفت که ترسیدم! ((: خیلی خیلی ترسیدم!و سعی کردم با خنده، ایگنور کنم حرفاش رو.ولی حقیقت اینه: ابچه ی این سنی از هر نظر نیاز به مراقبت داره.نیاز داره حرفاش رو بزنه.چیزی که پدر و مادر من فک میکنن تمام و کمال انجامش میدن،ولی در واقعیت هیچ کاری نمیکنن..من میترسم که خواهرم بعد ها با همون حرفها بزرگ شه.حرفای اون روزش باعث شد باز خنده ی  عصبی بگیره من رو.از بچه ای که تمام فکر و ذکرش،یا مدرسه ست یا انمیشن و کارتون و مهارتاش و فلان، انتظار نداشتم همچین چیزی بگه!و حتی بهش فکر کنه. من از بزرگ شدن این بچه میترسم.همین ((: قابل درکه دیگه؟هوم؟

_________

الف، میلم به حرف زدن رو بشدت کم کرده.خیلی خیلی.
باز دچار یه سردرگمی شدم.حس میکنم الان دیگه هیچ حرفی ندارم و تهی ام باز. خب گویا همینطوره.و هر نق و ناله ای که هست هم از روی بی دغدغه بودنه.بی دغدغه بودن؟نمیدونم(((:

_________

× همچنان هر نق و ناله ای هست، از درد بی درد بودنه تا حد زیادی.

 

  • فاطمه م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی