_11_
Friday, 11 Mehr 1399، 12:36 PM
انگار سنگی رو انداختم توی چاهی که انتهاش برای من نادیدنی عه و این سنگ هی میره و هی میره و هی میره.ممکنه به اون آب ته چاه برسه و همون طور که خواستم صدای "شِلِپ" ناشی از برخورد سنگ به آب رو بشنوم تا بفهمم آبی هست اونجا؟ یا اون سنگ وسط راه ممکنه به جایی گیر کنه و من به خیال اینکه پس آبی وجود نداشته، ناامید شم؟
خیلی برای کاری که دیروز کردم،تشبیه بالا،تشبیه بزرگی بود شاید.ولی خب الان سرم گرمه و با اینکه متوجه م چقدر این موضوع رو بزرگ کردم ،بازم به بزرگ پنداشتنش ادامه میدم.
چرا این قدر طلبکارم از همه؟چرا اینقدر طلبکارن از من؟آه~.~
__________________________________________________
× اون سطحی بینیه هست هنوزم. مثال تازه ای ندارم ازش. آه جدا از چی گفتم تو این زمان؟ ((((=
- 99/07/11